عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر – در شرایطی که تصویر کارگر در رسانه اغلب به تیپهای سادهانگارانه تقلیل مییابد، سریالهایی چون «وحشی» با روایت انسانی و همدلانه خود گامی مثبت برداشتهاند. اما همچنان خطر بازنمایی ناعادلانه در آثاری نظیر «کنکل» وجود دارد، آنگاه که کارگر به جای قربانی، در مقام مظنون ساختار معرفی میشود.
بازنمایی طبقه کارگر در رسانههای دیداری، همواره بر خط باریکی میان انسان نمایی و برچسب زنی حرکت کرده است. در ایام اخیر، دو سریال «کنکل» و «وحشی» با محوریت شخصیتهایی از طبقات پایین جامعه، تصویری متفاوت و درعین حال قابل تأمل از کارگر در رسانه ارایه دادهاند. این یادداشت نگاهی تطبیقی دارد به نحوه ترسیم شأن، قدرت و موقعیت کارگران در این دو اثر نمایشی، از زاویهای میان نقد سینما و تحلیل جامعه شناختی.
کنکل؛ کارگر در شبکه دروغ و سوءظن
سریال «کنکل» با داستانی معمایی در دل یک کارخانه صنعتی آغاز می شود؛ جایی که سرقت های مشکوک از مواد اولیه، پلیس را وارد صحنه می کند. فضای روایی این سریال، سرد، مملو از تنش های پنهان است. در قسمت اول، شاهد بازجویی از کارگرانی هستیم که هیچکدام حاضر به افشای حقیقت نیستند. روابط میان آنها مملو از تردید، پنهانکاری و سکوت است.
در این سریال، کارگر نه یک قهرمان انسانی، بلکه عنصری از یک شبکه معیوب و بالقوه مجرم است. گویی ساختار صنعتی به جای نجات بخشی اقتصادی، به زندانی پر از توطئه تبدیل شده است. حضور پلیس نیز نه از منظر عدالت، بلکه از زاویه کنترل و رصد دائمی است؛ نظارتی که اعتماد اجتماعی میان کارگر و سیستم را بهشدت تضعیف کرده.
وحشی؛ تراژدی کارگر در حاشیه شهر
در نقطه مقابل، سریال «وحشی» روایت گر مسیری فردی-اجتماعی است که از یک انگیزه انسانی آغاز می شود و به تراژدی ختم می شود. شخصیت اصلی، داوود اشرف، کارگر معدنی است که با هدف ساختن آینده ای بهتر، تصمیم به فروش زمینش می گیرد. فقر، فشارهای اقتصادی و روحیه دلسوزانه اش باعث میشود که به صورت ناخواسته درگیر قتل دو کودک شود و به تدریج وارد مسیر سقوط و زندان شود.
جمله کلیدی سریال «این دست اراذل اوباشه یا کارگره؟!» چکیده ای از دوگانگی هویتی است که در داوود و امثال او بازنمایی میشود. این پرسش نه تنها از دهان پلیس یا قاضی، بلکه از دهان جامعه ای جاری است که میان شأن کارگر بودن و برچسب بزهکار بودن تمایز روشنی قائل نیست.
در «وحشی»، طبقه کارگر با تمام آسیب پذیری اش، قربانی ساختارهای فاسد و ناعدالتی اجتماعی تصویر می شود؛ انسانی، پُررنج، اما نه لزوماً فاسد. دوربین در این سریال، به جای قضاوت، بیشتر بر همدردی و فهم متمرکز است.
تقابل دو تصویر: قربانی یا هم دست؟
تفاوت بنیادی دو سریال در نحوه بازنمایی رابطه کارگر با ساختار قدرت است:
روایت غالب:
کنکل: جنایی-پلیسی با لحن کمدی سیاه
وحشی: درام تراژیک اجتماعی است
شخصیت پردازی کارگر:
کنکل: پنهان کار، مشکوک، بخشی از مسئله
وحشی: انسانی، قربانی ساختار، قابل همدلی
موقعیت قدرت:
کنکل: درگیر در چرخه فساد
وحشی: در حاشیه و فاقد قدرت تصمیم گیری
موقعیت اخلاقی:
کنکل: مبهم، خاکستری
وحشی: شفاف، اما تراژیک
اخلاق تصویرگری طبقات فرودست
در هر دو سریال، بازنمایی طبقه کارگر در موقعیت های بحرانی صورت می گیرد؛ اما در «کنکل»، این بحران به درون کارگر نسبت داده می شود (کارگر به مثابه مظنون) و در «وحشی»، این بحران محصول ساختارهای فشارزاست (کارگر به مثابه قربانی). این تفاوت، نه صرفاً تکنیکی بلکه اخلاقی است.
سینمای اجتماعی یا تلویزیون ملی، در شرایطی که نابرابریهای طبقاتی در کشور ملموستر از همیشه است، باید نسبت به اخلاق بازنمایی حساس باشد. بازسازی چهره کارگر، نه در هیئت قهرمان یا قدیس، بلکه به عنوان انسان—با تمام ضعف ها، شرافت ها و فشارهای بیرونی—می تواند درک دقیقتری از وضعیت اجتماعی امروز به مخاطب بدهد.